کد مطلب:50493 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:148

سختیها و شداید











از جمله عوامل موثر در تربیت انسان سختیها و شداید است كه موجب صیقل خوردن

[صفحه 170]

گوهر وجود آدمی و شكوفایی استعدادها و كسب كمالات است. به بیان امیرمومنان علی (ع):

«فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال.»[1] .

گوهر انسانها در آزمایشگاه دگرگونی احوال معلوم می شود.

تنعم و نازپروردگی روحیه ی انسان را شكننده و آسیب پذیر می سازد و سختیها و شداید- با رویكردی درست بدانها- نقشی اساسی در تكامل آدمی دارد. امیرمومنان (ع) وقتی از زندگی ساده و همراه با سختی خویش- كه خود پذیرای آن شده بود- سخن می گوید، بدین امر اشاره می كند كه اگر گوینده ای اشكالی كند كه چون خوراك پسر ابوطالب این گونه (ساده و ناگوار) است، پس بی گمان ناتوانی بر او چیره گردد و نتواند با هماوردان خود مقابله نماید و از نبرد با دلاورمردان بازماند، باید بدو گفت:

«الا و ان الشجره البریه اصلب عودا و الرواتع الخضره ارق جلودا و النباتات البدویه اقوی وقودا و ابطا خمودا.»[2] .

بدانید درختی كه در بیابان خشك روید چوبش سخت تر بود و سبزه های خوشنما پوستش نازكتر و رستنیهای صحرایی را آتش افروخته تر بود و خاموشی آن دیرتر.

سختیها و شداید وجود آدمی را استوار و مقاوم می سازد و از ضعف و سستی دوری می نماید و انسان را از تن دادن به پستیهای دنیایی و خصلتهای نفسانی حفظ می كند و آدمی را در جهت پاكی و بالندگی كمك می نماید، همان طور كه راحت طلبی و عافیت جویی و نازپروردگی شخصیت آدمی را ضعیف و ناتوان می سازد و بستر سقوط او را در دامن آلودگیها و تباهیها فراهم می نماید. به بیان پیشوای آزادگان، علی (ع):

«مراره الدنیا حلاوه الاخره و حلاوه الدنیا مراره الاخره.»[3] .

تلخی این جهان شیرینی آن جهان است و شیرینی این جهان تلخی آن جهان.

كمالات انسان در سختیها و شداید ظهور می نماید و تا آدمی سختی نبیند، خامی او به پختگی و ضعف او به قوت و نقص او به كمال تبدیل نمی شود. تا اصطكاك و تصادم با

[صفحه 171]

مشكلات صورت نپذیرد و در برخورد با آن صبر و استقامت به خرج داده نشود، جرقه ی ظهور حقیقت ملكوتی انسان زده نمی شود.

والنار فی احجارها مخبوءه
لا تصطلی ان لم تثرها الازند[4] .

آتش در درون سنگها پنهان است و اگر سنگ و آتشزنه به هم برنخورند شعله ای و جرقه ای برنمی خیزد.

در رویارویی با دشواریها و سختیهاست كه گوهر استقامت در آدمی شعله می كشد و وجود انسان را اعتلا می بخشد. به بیان امیرمومنان علی (ع):

«فی البلاء تحاز فضیله الصبر.»[5] .

در بلا و سختی است كه آدمی فضیلت صبر را گرد می آورد.

سختیها و شداید در تربیت آدمی نقشی اساسی دارد و به سبب استقامت در برابر آنهاست كه وجود انسان صیقل می خورد و حقیقتش جلوه می كند. سختیها و شداید باعث تهیج نیروها و بروز قدرت و كمال می شود. به تعبیرابو تمام[6] بوی خوش كمالات و حقیقت وجودی انسان در سایه ی شداید و سختیها تراوش می كند، چنانكه اگر آتش در كنار چوب عود مشتعل نشود و حرارت و سوزش آن عود را نگیرد ، بوی خوش آن ظاهر نمی شود.[7] .

لو لا اشتعال النار فیما جاورت
ما كان یعرف طیب عرف العود[8] .

اگر شعله ی آتش همراه چوب عود نشود، هرگز بوی خوش عود شناخته نگردد.

به حكم قانون و ناموس خلقت، بسیاری از كمالات است كه جز در مواجهه با سختیها و شداید، جز در نتیجه ی تصادمها و اصطكاكهای سخت، جز در میدان مبارزه و پنجه نرم كردن با حوادث، جز در رو به رو شدن با بلایا و مصائب حاصل نمی شود. نه این است كه اثر شداید و سختیها تنها، ظاهر شدن و نمایان شدن گوهر واقعی است، به این معنی هر كس یك گوهر واقعی دارد كه رویش پوشیده است، مانند معدنی است در زیر خاك و اثر شداید فقط این است كه آنچه در زیر خاك است نمایان می شود، اثر دیگر ندارد. نه، این طور نیست، بالاتر است. شداید و سختیها و ابتلائات اثر تكمیل كردن و تبدیل كردن و عوض كردن دارد، كیمیا است، فلزی را به فلز دیگر تبدیل می كند، سازنده است، از

[صفحه 172]

موجودی موجود دیگر می سازد، از ضعیف، قوی و از پست، عالی و از خام، پخته به وجود می آورد، خاصیت تصفیه و تخلیص دارد، كدورتها و زنگارها را می زداید ، خاصیت تهییج و تحریك دارد، هوشیاری و حساسیت به وجود می آورد، ضعف و سستی را از بین می برد.

پس این گونه امور را نباید قهر و خشم شمرد، لطف است در شكل قهر، خیر است در صورت شر، نعمت است در مظهر نقمت.


ای جفای تو ز دولت خوبتر
و انتقام تو ز جان محبوبتر


نار تو این است، نورت چون بود
ماتم این، تا خود كه سورت چون بود؟


از حلاوتها كه دارد جور تو
و ز لطافت كس نیابد غور تو


نالم و ترسم كه او باور كند
و ز كرم آن جور كمتر كند


عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد[9] .


در این میان، عنصرهای قابل، حداكثر استفاده را از این لطفهای قهر نما و نعمتهای نقمت صورت می برند. این گونه اشخاص مایه دار نه تنها از شداید موجود بهره می برند، یك نوع حالت ماجراجویی نسبت به شداید در آنها هست، به استقبال شداید می روند، برای خود شداید می آفرینند. مولوی برای عنصرهای قابل كه از سختیها كمال می یابند و رشد می كنند و نیرومندتر می گردند مثلی می آورد، می گوید:

هست جیوانی كه نامش اشغر[10] ست
او به زخم چوب زفت و لمتر[11] ست


تا كه چوبش می زنی، به می شود
او ز زخم چوب فربه می شود


نفس مومن اشغری آمد یقین
كو به زخم رنج زفتست و سمین


زین سبب بر انبیا رنج و شكست
از همه خلق جهان افزونترست


تا ز جانها جانشان شد زفت تر
كه ندیدند آن بلا قوم دگر[12] .


مثالی دیگر ذكر می كند، افراد سختی كشیده را تشبیه می كند به پوست دباغی شده ، می گوید:


پوست از دارو بلاكش می شود
چون ادیم طایفی[13] خوش می شود


ور نه تلخ و تیز مالیدی درو
گنده گشتی ناخوش و ناپاك بو

[صفحه 173]

آدمی را پوست نامدبوغ دان
از رطوبتها شده زشت و گران


تلخ و تیز و مالش بسیار ده
تا شود پاك و لطیف و بافره


ور نمی توانی رضا ده ای عیار
گر خدا رنجت دهد بی اختیار


كه بلای دوست تطهیر شماست
علم او بالای تدبیر شماست[14] .


به هر نسبت كه مواجهه با شداید، مربی و مكمل و صیقل ده و جلابخش و كیمیا اثر است، پرهیز كردن اثر مخالف دارد، لهذا دانشمندان گفته اند بزرگترین دشمنی هایی كه درباره ی اطفال و كودكان می شود همانها است كه پدران و مادران نادان به عنوان محبت و از روی كمال علاقه انجام می دهند، یعنی نوازشهای بی حساب، مانع شدن از برخورد با سختی، نازپرورده كردن آنها، اینها است كه طفل را بیچاره و ناتوان بار می آورد، او را در صحنه ی زندگی خلع سلاح می كند، كاری می كند كه كوچكترین ناملایمی آنها را از پا درآورد و كمترین تغییر وضعی سبب نابودی آنها گردد.[15] او را مثل كسی بار می آورند كه هرگز در همه عمر به داخل آب نرفته و شناوری نكرده و نیاموخته است و یك مرتبه مواجه شود با دریا و بخواهد در آن شناوری كند. كسی كه شناوری هیچ نمی داند اولین باری كه به آب بیفتد غرق می شود. شناوری هم چیزی نیست كه با غیر عمل، با درس و كتاب و گوشه ی اتاق بتوان یاد گرفت. هنر است، فن عملی است، باید رفت میان آب و در همانجا ضمن عمل و تلاش و زیر آب رفتن و بالا آمدن تدریجا آن را آموخت.

خداوند وقتی كه كسی را دوست بدارد او را در شداید فرومی برد، به میان شداید می اندازد، چرا؟ برای اینكه راه بیرون شدن از شداید، راه شناوری در دریای گرفتاری را یاد بگیرد. جز این راهی نیست. لطف و محبت خدا است كه با مواجه ساختن بنده با مشكلات، وسیله ی آموختن فن شناوری در دریای حوادث و سالم بیرون آمدن از میان آنها را فراهم می كند. پس قطعا این علامت لطف و محبت است.[16] .

امیرمومنان علی (ع) درباره ی این حقیقت تربیتی فرموده است:

«ان عظیم الاجر مقارن عظیم البلاء، فاذا احب الله سبحانه قوما ابتلاهم.»[17] .

بدرستی كه پاداش بزرگ همراه با بلای بزرگ است، پس هرگاه خدای سبحان قومی را دوست بدارد، آنان به سختی گرفتار می نماید.

[صفحه 174]

بنابراین در تربیت درست، متربی همراه با سختیها و شداید و به دور از نازپروردگی تربیت می شود و به متربی آموخته می شود كه سختیها و شداید را با نگاهی درست ببیند و از آنها در جهت بالندگی و تعالی خویش بهره ببرد. امیرمومنان علی (ع) در سخنی والا فرموده است:

«اذا رایت ربك یوالی علیك البلاء فاشكره.»[18] .

چون ببینی كه پروردگارت پی در پی بر تو بلا می فرستد، پس او را شكر گزار.

با چنین عنایتی كه در نظام تربیتی دین، در عین آنكه تندی و خشونت جایی ندارد و هیچ عملی مبتنی بر عسر و حرج نیست و تسهیل و تیسیر اصلی تربیتی است و شریعت اسلام سهله و سمحه است، به منظور تربیت انسانهای با كرامت و عزت، نازپروردگی و ضعیف پروری مردود است و تعالیم دین بر نوعی سختی مطابق فطرت استوار است تا افراد را از ضعف و سستی بیرون برد و در ضمن خو دادن به مشكل و سختی به سوی كمال مطلق راه برد. این امر با عبادتها و تمرینهای مكرر كه با نوعی سختی مطبوع فطرت توام است صورت می گیرد و استعدادهای فرد در جهت كمال مطلق شكوفا می شود. بیان والای امیرمومنان علی (ع) در این باره كاملا گویا است:

«ولكن الله یختبر عباده بانواع الشدائد و یتعبدهم بانواع المجاهد و یبتلیهم بضروب المكاره، اخراجا للتكبر من قلوبهم و اسكانا للتذلل فی نفوسهم و لیجعل ذلك ابوابا فتحا الی فضله و اسبابا ذللا لعفوه.»[19] .

لیكن خداوند بندگانش را با سختیهای گوناگون می آزماید و با مجاهدتها به بندگی وادارشان می نماید و به ناخوشایندها آزمونشان می كند تا خودپسندی را از دلهایشان بزداید و خواری و فروتنی را در جانهایشان جایگزین سازد و آن را درهایی برای بخشش او وسیله هایی برای آمرزش او قرار دهد.


صفحه 170، 171، 172، 173، 174.








    1. نهج البلاغه، حكمت 217.
    2. همان، نامه ی 45.
    3. همان، حكمت 251.
    4. مرتضی مطهری، بیست گفتار، انتشارات صدرا، 1358 ش. ص 164.
    5. شرح غررالحكم، ج 4، ص 399.
    6. «حبیب بن اوس بن حارث طائی» معروف به «ابوتمام» شاعر بزرگ قرن سوم هجری و گردآورنده ی دیوان الحماسه است. او را یكی از امیران بیان شمرده اند. شیخ حر عاملی در شرح حال او یادآور شده است كه وی شیعه ای فاضل و ادیب و نویسنده بود. بسیاری از بزرگان بر این عقیده اند كه ابوتمام در شعر و شاعری به مرتبت و مقامی دست یافت كه هیچ كس پیش از او و پس از او بدان مرتبت و مقام دست نیافت. ابوتمام در هر میدانی شعر سروده است و در مرثیه نابغه ای است كه تمام شاعران را پشت سر نهاده است. وی در سال 231 یا 232 هجری دیده بر جهان فروبست. ر. ك: ابوالفرج علی بن الحسین بن محمد الاصفهانی، الاغانی، شرحه و كتب هوامشه عبد علی مهنا و سمیر جابر، الطبعه الاولی، دارالكتب العلمیه، بیروت، 1407 ق. ج 16، صص 431 -414، تاریخ بغداد، ج 8، صص 253 -248 ، مختصر تاریخ دمشق، ج 6، صص 182 -178، وفیات الاعیان، ج 2، صص 26 -11، الكنی و الالقاب، ج 1، صص 31 -28، السید محسن الامین العاملی، اعیان الشیعه، دارالتعارف، بیروت، ج 4، صص 538 -389.
    7. مصطفی دلشاد تهرانی، سیره ی نبوی (منطق عملی)، دفتر اول، چاپ دوم، سازمان چاپ و انتشارات وزارت و فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1376 ش. ص 703.
    8. ابوبكر محمد بن یحیی بن عبدالله المعروف بالصولی، شرح الصولی لدیوان ابی تمام، دراسه و تحقیق خلف رشید نعمان، الطبعه الاولی، وزاره الاعلام الجمهوریه العراقیه، 1977 م. ص 395.
    9. مثنوی معنوی، دفتر اول، ص 99.
    10. اشغر (كه اسغر هم نوشته شده) جوجه تیغی، خارپشت است كه عادتش به بیرون افكندن تیغهای پشت (است) چون بر او حمله آرند. رینولدالن نیكلسون، شرح مثنوی معنوی مولوی، ترجمه و تعلیق حسن لاهوتی، چاپ اول، شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1374 ش. دفتر چهارم، ص 1418.
    11. «زفت» به معنای درشت، ستبر و فربه است. فرهنگ معین، ج 2، ص 1742.«ولمتر» نیز به معنای فربه، پر گوشت و قوی هیكل است. فرهنگ معنی، ج 3 ، ص 3624.
    12. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 528.
    13. ادیم طایفی: پوست دباغی شده ی منسوب به شهر طایف. ادیم به معنی پوست دباغی شده است و جمع آن: ادم و آدم. طایف شهری است در حجاز جنوبی در دوازده فرسنگی مشرق مكه كه پوستهای دباغی شده ی آن بس مرغوب و مشهور است. كریم زمانی، شرح جامع مثنوی معنوی، چاپ اول، انتشارات اطلاعات، 1376 -1372 ش. دفتر چهارم، ص 50.
    14. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، ص 528.
    15. ن. ك: ژان ژاك روسو، امیل، ترجمه ی غلامحسین زیرك زاده، چاپ چهارم، انتشارات شركت سهامی چهر، 1342 ش. صص 25 -23 و 17 -16.
    16. بیست گفتار، صص 182 -176.
    17. شرح غررالحكم، ج 2، ص 527.
    18. همان، ج 3، ص 142.
    19. نهج البلاغه، خطبه ی 192.